سفارش تبلیغ
صبا ویژن


Hovel Love

دوستت داشتم

دختر با چشمانی گریان میگفت با من حرف بزن

منم عاشقت بودم فقط کافی بود یکی از اون همه سی دی که ازم خریدی و باز کنی تا ببینی برات چه نامه هایی نوشتم ولی تو همه ی سی دی هارو یادگاری در کمدت گذاشتیو ندیدی.

مدتی بعد از گریه دختر گل را روی قبر پسر گذاشت و رفت 

                                                                                                    

 

مرد عصبی بود پک محکمی به سیگار زد : زن!آخه چرا توی خواب هم دست از سر من بر نمی داری؟

 

چیکار کنم که بچه هارو اذیت می کنه؟ طلاقش که نمی تونم بدم ...زنمه !

خیلی ناراحتی ببرشون پیش خودت ...سپس ته مانده سیگار را روی سنگ قبر خاموش کرد ورفت .

 

دلداریه بیهوده

مرد منتظر به دنیا آمدن فرزندش بود

در حیاطه بیمارستان نشسته بود و سیگار میکشید

مردی عجیب کناره او نشست بسیار ناراحت بود

مرد به او گفت چرا انقدر ناراحتی؟

مرده ناراحت که از صورتش غصه میریخت گفت فرزندم که الان به دنیا آمد معلول است

مرد متاسف شد و به او گفت اشکالی ندارد زنگی سخت است( در حالی که در دلش غوغا به پا بود) او را دلداری میداد تا اینکه مادر زنش صدایش کرد

گفت: با خودتت صحبت میکردی!! فرزندت به دنیا امده...

مرد با چشمی گریان فرزند معلولش را در بغل گرفت


نوشته شده در چهارشنبه 90/3/4| ساعت 11:16 صبح| توسط Mahan Karimi نظرات ( )


قالب رایگان وبلاگ پیچک دات نت